در کدامین خاک بجویم تو را ؟
انتهای محاسبه ام این روزها به سه راهیِ شهادت ختم میشود
تا کِی مادرت چشمِ اُمیدش به درِ کُهنه ی خانه باشد ؟
و با هر صدایی ، پا برهنه به حیاط دویده و زیرِ لب زمزمه ی پسرم...پسرم را سر میدهد
مگر تو نیامدی ؟
مگر تو آرام نگرفتی ؟
چرا به مادرت خبرِ آمدنت را نمیدهی ؟
شاید میترسی ، اشکهای زُلالَش را ببینی!!
به یاد دارم که سالِ گذشته ، روی دوشِ جمیعی از مردُم می آمدی و مادرت از گوشه ی دَر
زُل زده بود به آمدنت.....
اما تو سرد و خاموش گذشتی از آن کوچه............
چرا گمنامت خواندند ؟
مگر مادر نداری ؟
سپید شد آرزوهای مادرت همچو موهای سرش
برگـــــــــــرد...........
لااقل برگرد دوباره به خوابِ مادر و بازی کُن در آغوشش.....
چه بی اعتنا خوابیده ای !!!
چه بی اعتنا دل کنده ایـــــــــــــــــــ
نویسنده: مجید تاران